خانه | اخبار | فریادهای خسته

فریادهای خسته

صبحگاهان را آغاز کردیم با یاد و نام خداوند کریم. درب سنگرمان رو به حرم سلطان ایران علی بن موسی‌الرضا بود. پتو را کنار می‌زدیم و بیرون می‌آمدیم و سلام و صلوات می‌دادیم بر ثامن‌الحجج، امام رضا (ع)، پیشوای جهان اسلام در طوس! دلمان می‌گرفت، برمی‌گشتیم رو به قبلۀ دل‌ها به غرب کنار خاک‌ریز، کز می‌کردیم. با قامتی ایستاده؛ ولی سر و گردنی افتاده، سلام می‌دادیم: «السلام علیک یا اباعبدالله حسین (ع)» خورشید عالم‌تاب طلوع می‌کرد و می‌افشاند نور زردرنگ خود را همراه با غبار انفجار توپ‌ها و خمپاره‌ها بر خاک سرخ‌رنگ که آمیخته‌شده بود با خون هزار شهید، و می‌نواختنند بارانی را از آن‌سو لشکریان بعثی و کافر. می‌ریختند هر از چند گاهی رگبارهای مسلسل‌ها و خمپاره‌ها و توپ‌ها و ادوات شیمیایی را بر سرمان. عده‌ای از عزیزان، شهید و مجروح و داغدار می‌شدند و تعدادی مقاومت می‌کردند که آشیانه‌مان به دست دشمن فتح نشود. در جزایر مجنون بودیم، هنگامی‌ که خفاشان بعثی از آسمان حمله می‌کردند. نور سرخی بر برکه‌ها می‌تابید. حمله آغاز می‌شد. تیرها، رگبارها همچون شهاب به‌سوی آسمان نشانه می‌رفت. نیزارها همراه با نسیم سرخ خون متولد می‌شد. ناراحت نبودیم از این‌که بعضی مواقع سرهایمان همچون سرهای شهدای کربلا به روی نی متولد می‌شد و گل می‌کرد و صدف می‌شد از جزایر بی‌کران مجنون. می‌رویم از مجنون به طلائیه آنجایی که خاکش با خون رنگینِ هزاران شهید، همگون طلا گشته است. همه جان‌فشانی کرده؛ ولی بمب‌های شیمیایی امان رزمندگان را بریده است و توان عزیزان به حد چشم‌گیری پایین آمده بود و همه در محاصره‌ای مرگبار قرارگرفته‌اند. بی‌سیم بی‌وقفه بانگ می‌زند: «حاج ابراهیم همت، چه‌کار کنیم؟

فریادهای خسته

همچنین ببینید

پیام تبریک و سپاس بمناسمت مشارکت مردم در دور دوم انتخابات مجلس یازدهم

“تبریک و سپاس” امت غیور، مردان و زنان متعهد و بزرگوار حوزه انتخابیه شهرستان های …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.